به گزارش مشرق، شخصیت پیغمبر در مورد آحاد مردم مسلمان آنطور که باید شناخته شده نیست. شخصیتی که امیرمؤمنان خود را بنده او میداند باید از نو شناخت و به ابعاد شخصیتیاش نگریست. در ادامه بخشی از سخنان حکیم مکتب اهلبیت آقاسیدعلی خامنهای را در مورد شخص پیغمبر (ص) خواهیم خواند.
پیامبر اسلام علاقهمند به سرنوشت همه آحاد بشر است
در مورد پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در قرآن آیات متعدّدی وجود دارد؛ بعضی از این آیات خیلی تناسب روشنی با وضع کنونی بشر پیدا میکند که وقتی انسان آیه را میخواند، میبیند کأنّه همین امروز و برای بشرِ امروز نازل شده. یک آیه، این آیه شریفه است که در سوره برائت است: «لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیم» یعنی به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است؛ که این دو جمله اوّل آیه مربوط به همه آحاد بشر است؛ کما اینکه در آیه دیگر هم میگوید: «یاَیـُّهَا النّاسُ اِنّی رَسولُ اللهِ اِلَیکُم [جَمیعًا]» یعنی بگو: «ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم؛ همه بشر مخاطب پیامبر اکرمند. این دو جمله، دو جمله خیلی مهمّی است: «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم»؛ رنج شما آحاد بشر بر پیامبر اعظم گران میآید و او از رنج شما رنج میبرد؛ بعدی «حَریصٌ عَلَیکُم»؛ دلسوز شما است، مشتاق شما است، علاقهمند به سرنوشت شما است؛ این خطاب به همه آحاد بشر است.
بشر امروزی درگیر رنجِ مضاعف است
امروز جامعه بشری مصداق این خطاب است، یعنی تناسب این خطاب با وضع امروز جامعه بشری تناسب زیادی است؛ واقعاً میتوان گفت که امروز بشر، بیش از همیشه تاریخ دچار رنج است. خب نابرابری هست، جنگ هست، جنگافروزی هست، مادّیگرایی افراطی هست که کمتر در دورههای تاریخ، این چنین گرایش مادّیای در بین آحاد بشر به این شدّت وجود داشته باشد؛ استفاده از علم و فنّاوری هست برای سرکوب ملّتها؛ طغیانگری هست، شرارت هست، طواغیت هستند.(۱۳۹۹/۰۸/۱۳)
منّت خداوند بر بشریت بواسطه وجود مقدّس پیغمبر اعظم
اهمّیّت وجودیِ وجود مقدّس پیغمبر اعظم بقدری است که خدای متعال بهخاطر دادن این نعمت به بشر، بر او منّت میگذارد؛ «لَقَد مَنَّ اللّهُ عَلَی المُؤمِنینَ اِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن اَنفُسِهِم». امام سجّاد (علیهالصّلاةوالسّلام) در صحیفه سجّادیّه اینجور عرض میکند به خدای متعال: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی مَنَّ عَلَینا بِمُحَمَّدٍ نَبیِّه دونَ الاُمَمِ الماضیَة وَ القُرونِ السّالِفَة». منّت الهی برای این عطیّه بزرگ به بشریّت، تصریح قرآن و کلام ائمّه معصومین است؛ این خیلی عظمت است. «رَحمَةً لِلعٰلَمین» تعبیری است که خدای متعال برای پیغمبر بیان فرموده است، نه «لِفِرقَةٍ مِنَ البَشَر» یا «لِجَمعٍ مِنَ العالَمین»؛ نه، «رَحمَةً لِلعٰلَمین» برای همه رحمت است. آن پیامی که او از سوی خداوند متعال آورده است، هدیه میکند به بشریّت؛ این بصیرت را، این راه را در اختیار همهی آحاد بشر قرار میدهد.(۱۳۹۵/۰۹/۲۷)
مبارزهجویی پیامبر در خط مقدم جبههها
اهمّیّت و خطر مبارزات فکری و سیاسی برای پیغمبر کمتر از مبارزات نظامی نبود. زحمت مبارزهای که پیغمبر در دوران قبل از هجرت در مکّه انجام میدادند، کمتر نبود از خطرات و زحماتی که در جنگهای بدر و اُحد و خیبر و خندق و بقیّه جنگها متوجّه پیغمبر بود و پیغمبر یک فرد خطرپذیر بود.
در این مبارزات، موضع پیغمبر یک موضع محوری و مرکزی بود. دو جمله در نهجالبلاغه من دیدم که خیلی جالب است؛ یک جمله این است که امیرالمؤمنین میفرماید: «کانَ رسولُ اللهِ اِذَا احمَرَّ البَأس» وقتی که جنگ گداخته میشد و تنور جنگ سرخ میشد، اصحاب خودش را به وسیله نزدیکان خودش و خویشاوندان خودش محفوظ نگه میداشت؛ یعنی عمو، پسرعمو، داماد، پسر که ایشان نداشت، نزدیکان خودش را به میدان جنگ میفرستاد و در خطوط مقدّم، تا آنها بین دشمن و بین جنگجویان معمولی که اصحاب پیغمبر بودند فاصله بیندازند، یعنی نزدیکان خودش را نگه نمیداشت عقب و یارانش را بفرستد جلو؛ یارانش را به وسیله نزدیکانش حفظ میکرد، نه نزدیکانش را به وسیله یارانش.
مثال هم میزند که در جنگ اُحد مثلاً حمزه را فرستاد، در کجا چه کسی را فرستاد، در کجا چه کس [دیگری] را فرستاد و امیرالمؤمنین را میفرستاد؛ این یک جمله. یک جمله دیگر میفرماید که «کُنّا اِذَا احمَرَّ البَأسُ اتَّقَینا بِرَسولِ الله»؛ یعنی وقتی که کوره جنگ گداخته میشد، ما، «ما» یعنی مجموعه اصحابی که شامل امیرالمؤمنین هم میشود به وسیله پیغمبر، خودمان را از حوادث هولناک نجات میدادیم و حفظ میکردیم و او نزدیکترینِ ما به دشمن بود و او در مقّدمِ صفوف حرکت میکرد؛ این وضع مبارزهجویی پیغمبر است! با اینکه خب شما میدانید، رسول اکرم فرمانده بود و در قدیم همین جور بود، آرایش نظامی جوری بود که فرمانده را در جایی قرار میدادند که او محفوظ بماند؛ علّت هم واضح است، یک وجه معقول و منطقی هم دارد.(۱۳۶۵/۰۸/۱۰)